اطلاعات تکمیلی:

داستان یه فردی به اسم تام هست که از ایران و اسلام می ترسد در خارج اسلام رو داعش معرفی کردند. ماموریت دارد در ایران یه مستند بسازد در ایران با علی آشنا می شود که راننده تاکسی هست با ترس از علی گواهینامه رومی گیرد عکس ش رو برای یه نفر ارسال می کند. در مسیر هتل بهش می گه یک هفته  همراهش باشه. علی سال های زیادی هست که عشقش رو گم کرد (از ایران رفتند همراه مادرش) حسین برادر علی هست که با هم قرعه می اندازند که یه نفر برود حوزه و یا نفر هم مراقب مادرشون باشه که روی ولچیر هست. پدر شان شهید شدند. حسین انگلیسی رو مثل آب خوردن بلد هست. در حوزه یه رفیق دارد به اسم سجاد  که پسر پول داری هست ولی علاقه به حوزه  داشت ولی خانواده  مخالف بودند. تا اینکه دانشگاه قبول  میشه ولی می رود حوزه تا مدت ها هر کسی سوال می کند می گوید دانشگاه هست هست ( دانشگاه امام صادق) ولی وقتی متوجه می شوند از خانواده تردش می کنند ولی دکتری که دوست خانوادگیشون هست در بیمارستان مراقبش هست.  تام وابسته حسین می شود حسین یه شب زنگ به علی می زند می گوید باید امشب برای  سجاد کلیه پیدا بشه وگر نه خدای نکرده.

علی تا صبح دلهره دارد تام هم صبح می خواهد برود خارج  می ترسد که حسین دستگیر شده باشد نمی رود دنبال حسین می گردد تا علی می برش بیمارستان موضوع رو متوجه می شود

خانم دکتر هم  پلاکی روی تسبیح هست نصف اون دست علی هست  مادر علی متوجه می شود این همون دوست زمان قدیم علی هست  در فرودگاه تام می خواهد برود همه می روند بدرقه ش ولی تام هی می رود جلو و بر می گردد تا اینکه  از آنها دور نی شود(حداقل 10 تا قصه کوتاه در فیلم نامه وجود دارد) عشق وعاشقی و حوزه و اسلام ستیزی. و ایران‌شناسی هست